دیوونه شدم انگار همینجوری تو جام دراز کشیدمو اشکام بی اختیاراز چشمام میریزه این چه حالیه که من دارم .
تمام طول روز عصبانی و خسته ام و شبا ک سکوت میشه و میخوام مغزم استراحت کنه گریه و اندوه و هزار جور فکر و خیالبهم هجوم میارن
دارم از پا در میام.
منه احساسی ک تمام دخترانه هام تو رویا و خیال پردازی غرق بود و همیشه رویایی زندگی آروم و رمانتیکو داشتم حالا به کجا رسیدم .
منی ک همیشه آروم بودم و شیطنتهای خودمو داشتم الان پیشونیم از خط اخم پر چروک شده و قلبم تیر میکشه و تپشش رو با قرصای کوچک صورتی کنترل میکنم و هر روز چند تا کدئین واسه سردردم میخورم و بدون استراحت ب خونه و شوهر و خرید و همه چی میرسم تا شب ک سرمو رو بالش میزارم ب امید ی ذره آرامش اما تازه اون موقعست ک داغ دلم تازه میشه و گریه ی بی صدام تنها کاریه ک از دستم بر میاد .
داغونم تو رو خدا انقدر قضاوتم نکنید من دنبال هیچی نیستم واسم نسخه های جور و واجور نپیچید من فقط ی آدم تنهام با کلی مشکلات که درد اصلیم اعتماد ب آدم اشتباهی برای زندگیمه
ک ,ب ,تو ,رو ,ی ,بی ,میشه و ,ب امید ,امید ی ,ی ذره ,ذره آرامش
درباره این سایت